مقدمه

یکی از جریان‌های کلامی معاصر، جریان «نوسلفیه» یا «سلفیه متعادل» است که علی رغم پذیرش اصول، روش و کلیات سلفی‌‌گری، بعضی از مسائل سلفیه سنتی را به نقد کشانده و برخی از تندروی‌ها و افراط‌‌گری‌های سلفیه را تعدیل کرده است. جریان نوسلفیه نیز مانند سلفیه سنتی، حول اصل توحید و احیای خلافت اسلامی و جهاد و امثال آن تمرکز دارد؛ اما این جریان می‌کوشد مباحث توحید اسلامی را از توحید قبوری و تکفیر دیگران، به توحید عملی و جنبه‌های گوناگون آن در جامعه بکشاند و از احیای توحید به احیای حکومت اسلامی ـ در برابر حکومت جاهلیت ـ و نیز توحید در قانون گذاری و توحید در حاکمیت راه یابد؛ همچنین اصل جهاد را نه در برابر برادران مسلمان، بلکه در برابر جبهه کفر و نظام سلطه به تحقق عملی برساند.

یکی از چهره‌هایی که به یقین می‌توان گفت از بنیان گذاران جریان سلفی متعادل است و اندیشه‌ها و نگاشته‌هایش تأثیر بسزایی در شکل‌گیری این جریان داشته، سیدابوالاعلی مودودی (1903 ـ 1979م / 1282 ـ 1358ش) از مصلحان و متفکران دینی در حوزه جغرافیایی شبه قاره‌ی هند در قرن بیستم است. مودودی از جریان سلفیه شبه قاره تأثیر گرفته که در قرن دوازدهم و هم زمان با شکل‌گیری جریان سلفی وهابیت در شبه جزیره عربستان، در منطقه شبه قاره‌ی هند پدید آمد و «شاه ولی الله دهلوی» که متأثر از اندیشه‌های اسلافِ اصحاب حدیث و ابن تیمیه بود، آن را بنیان نهاد. البته شاه ولی الله به اقتضای حنفی و ماتریدی بودن و به سبب شاگردی شیخ احمد سرهندی، تبعیت بی چون وچرا از افکار ابن تیمیه را کنار گذاشت و برخی از مؤلفه‌های سلفی‌گری ابن تیمیه را نپذیرفت.

جریان سلفی پدیدآمده در شبه قاره، پس از شاه ولی الله و روی کار آمدن پسرش شاه عبدالعزیز دهلوی، مسیر افراطی‌‌گری و تندروی را در پیش گرفت، به حدی که وی کتاب موهن تحفه اثنی عشریه را در رد عقاید و باورهای شیعه به نگارش در آورد. پس از شاه عبدالعزیز، شاگردش سیداحمد بریلوی راه او را ادامه داد و به پیروی از «سنت محض» و «طریقت سلف» معتقد شد. وی همچنین تقدیس افراطی صوفیان از پیامبران و اولیای الهی، تعزیه شیعیان، سجده بر قبور و طلب حاجت از آنها و نذر و نیاز به آنها را بدعت و ناجایز می‌دانست. پس از او نیز شیخ قاسم نانوتوی مدرسه «دارالعلوم دیوبند» را تأسیس کرد که تفکر سلفی را دنبال می‌کند.

ابوالاعلی مودودی در چنین فضایی بالیده و وارث چنین تفکراتی است؛ اما او به سبب اعتقاد جدی به اجتهاد و مطالعه گسترده در قرآن و سنت و نیز روحیه آزاداندیشی و عدم تعصّب نسبی، موفق شد جریان سلفیه موجود در شبه قاره را تا حدودی تهذیب کند و ضمن اخذ برخی ویژگی‌های آن، این جریان را از حالت افراطی و تند در مسائل اعتقادی و مذهبی بیرون آورد و جریان آن را به سمت توجه به نظام‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشاند. او همچنین مسائل مربوط به توحید را به اقسام گوناگون آن کشانده و در برابر آن از فرهنگ «جاهلیت» سخن به میان آورد.

نوشتار حاضر کوشیده است مهم‌ترین مبانی اندیشه‌های ابوالاعلی را در چند اصل «توحید»، «حکومت اسلامی»، «اجتهاد»، «جهاد»، «آزادی» و «وحدت اسلامی» تبیین، و نو آوری‌های و برداشت‌های جدید مولانا مودودی را در عرصه‌های یادشده نشان دهد.

 

  1. توحید

اسلام در اندیشه‌ی مودودی، نظامی جامع، کامل و فراگیر است که به تمام شئون زندگی بشر نظر دارد و «هرگز مجموعه ای درهم ریخته از افکار پراکنده و روش‌های رفتاری نامربوط نیست. .. بلکه سیستمی بسیار منظم و کلّیتی به هم پیوسته است که بر مجموعه معینی از اصول روشن و مشخص، استوار می‌باشد». در این نظام فکری جامع و کامل، اساسی‌ترین و مهم‌ترین مسئله‌ی اعتقادی «مسئله‌ی توحید» است که در روند زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان تأثیر مستقیم و حیات بخش دارد.

 

تبیین توحید

ابوالاعلی برای تبیین توحید، ابتدا به سه روشی که انسان‌ها تا به امروز برای کشف معضلات و حل مسائل اساسی حیات بشری به آنها تمسک کرده‌اند اشاره می‌کند: أ. انسان به حواس خودش اطمینان داشته باشد؛ ب. انسان گمان و حدس و تخمین را ضمیمه‌ی محسوساتش قرار دهد و نتیجه‌ی حاصل از آن را درباره این مسائل ملاک قرار دهد؛ ج. آنچه را پیامبران خدا آورده‌اند بپذیرد و معتقد باشد که آنها پشت پرده را دیده‌اند و حقیقت را از منبع و مبدء آن به دست آورده‌اند و به عمق و کنه آن دسترسی داشته‌اند.

 

سپس در مقام تحلیل می‌گوید: روش اول، طریق جاهلیت محض است و شکل آن با تشخیص کودکی که به محسوسات اعتماد می‌کند، فرقی ندارد. طریق دوم، برای حل اساسی مسائل حیات بشری و کشف معضلات آن این است که حدس وگمان و تخمین را با مشاهده و حس بیامیزیم. برای این طریق سه نظریه‌ی گوناگون ارائه شده و از هریک، شیوه‌ی عملی خاصی گرفته شده است:

أ. شرک: صاحب چنین عقیده ای که به او مشرک می‌گویند، صرفاً از روی توهم برای خیلی از چیزها تأثیراتی قائل می‌شود که مقدار زیادی از وقت خودش را به امید جلب منفعت یا دفع ضرر در راه‌های بیهوده ضایع می‌کند و با اوهام خودش دلخوش است. دستِ این حیرت زدگانِ سرگردان و بی خبر بر هر چیزی که در تاریکی افتاده، آن را «خدا» تصور کرده است. مودودی نظریه چندخدایی و شرک را نیز جاهلی می‌خواند.

 

ب. رهبانیت: دومین اندیشه، رهبانیت است که قائل می‌شود روح انسان اسیری است در سیاه چال زندان و این حبس، کیفرِ خطاهایی است که مرتکب شده یا می‌گوید: انسان هرچه به امیال و شهوات بیشتر روی خوش نشان دهد، بیشتر مفتون می‌شود. .. و سرانجام راه نجاتی ندارد مگر اینکه مطلقا از دنیا و مافیها و از لذت‌های این جهان منصرف شود و شهوات نفسانی را ترک کند.

 

ج. وحدت وجود: تئوری سومی که از جمع بین حدس و گمان و تخمین با حس و شهود برای حل آن مسائل اصلی به وجود می‌آید این است که فرد خواهد گفت: انسان و هرچه در این عالم وجود دارد، درواقع و نفس الامر حقیقتی ندارد و مستقل نیست؛ بلکه همه موجودات، مظاهر خارجی موجود واحدی هستند و درحقیقت موجودی جز او وجود ندارد. ابوالاعلی این دو نظریه را هم جاهلی می‌خواند.

 

طریق سوم برای حل اساسی مسائل حیات بشری و کشف معضلات آن این است که هرچه پیامبران خدا آورده‌اند، بپذیریم که به آن اسلام (تسلیم شدن در برابر حقیقت) گفته می‌شود. ابوالاعلی درنهایت، نظریه‌ی پیغمبران درباره انسان و جهان را نظریه ای کامل و مطابق با واقع می‌داند که تمام حلقه‌های آن در نهایتِ تناسب به یکدیگر پیوسته است و بین اجزا و فروع مختلف آن، انسجام و ارتباط منطقی محکم و مستحکمی وجود دارد که هیچ کدام نقیض دیگری نیست. مودودی پس از آنکه شرک را از مصداق‌های «جاهلیت» معرفی کرده و آن را برخاسته‌ی از قوه‌ی خیال و اوهام می‌خواند، به تبیین مسئله توحید برمی آید و بیان می‌کند که دعوت توحید، صرفاً دعوتی شخصی و در مساجد و کلیساها نبوده است؛ بلکه همه شئون زندگانی ـ فردی و اجتماعی ـ را در بر دارد.

 

مراتب توحید

ابوالاعلی مودودی در احیای همه جانبه‌اندیشه توحیدی، بر اساس آموزه‌های قرآن، اقسام و مراتب توحید را چنین بیان می‌کند:

1- توحید خالقی: خداوند متعال تنها آفریننده‌ی جهان، انسان و دیگر موجودات است.

2- توحید ربوبی تکوینی: تدبیر و اداره‌ی تکوینی جهان به دست مدبّر یگانه و کارگزار واحدی است و هیچ موجودی یاری رسان او نیست.

با توجه به آموزه توحید ربوبی باید اذعان کرد کسی که بعد از ایمان به خداوند بزرگ، کس یا چیز دیگری را برای رفع گرفتاری‌ها می‌خواند و در مقابلش کرنش می‌کند، درواقع معتقد است که او در بخش‌هایی از الوهیت با خداوند شریک است.

3- توحید در مالکیت: خداوند، تنها مالک حقیقی این جهان و حاکم آن است.

4- توحید در حاکمیت: حاکم علی الاطلاق در عالم، تنها خداست. همه‌ی صفات حاکمیت ـ در ابعاد گوناگون آن ـ به دست خداوند است و هیچ کس شریک او در این صفات نیست. هیچ کس جز خدا، حق صدور حکم ندارد؛ زیرا تنها او خالق و مالک است: «ألا لَهُ الخَلقُ و الأمرُ» (اعراف، 54). حاکمیت به هر معنایی که تصور شود، ویژه‌ی پروردگار است.

5- توحید ربوبی تشریعی: از آنجا که تنها خالق، مالک، حاکم، مدیر و مدبر عالم خداوند است، حاکمیت قانون گذاری هم مخصوص اوست. ابوالاعلی با استناد به آیات متعددی چون «قُلْ إِنَّ الْأمْرَ کُلَّهُ لِلَّهِ» (آل عمران، 154 می‌گوید: «به دلالت روشن آیات، حاکمیت مختص پروردگار و قانون گذاری مخصوص اوست و هیچ کس حتی پیامبران نیز بدون اجازه خدا حق قانون گذاری ندارد و شخص پیامبر نیز پیرو وحی است». ازاین رو قرآن، پرستش و اطاعت از قانون خدا را واجب می‌داند و پیروی از قوانین دیگر را حرام: «تِلکَ حُدودُ اللهِ فلا تَعتَدُوها ومَن یتَعَدَّ حُدودَ اللهِ فأولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ» (بقره، 229). پس قرآن کریم هر حکمی را که خلاف حکم خدا باشد؛ کفر، ظلم و فسق معرفی می‌کند نه خطا و اشتباه. همچنین از آیات استفاده می‌شود که اسلام و ایمان، همان زیر بار حاکمیت قانونی خداوند رفتن و اقرار به آن است و انکار این معنا، کفر صریح می‌باشد.

مودودی در این مقام به تبیین این مطلب می‌پردازد که هیچ کس غیر از خدا ـ حتی مسلمانان به طور فردی یا جمعی ـ حق قانون گذاری ندارند و نمی توانند دستورهای الهی را دگرگون سازند.

6- توحید در عبادت: مودودی معتقد است در اصطلاح قرآن، عبادت سه معنا دارد:

أ. بندگی؛ ب. اطاعت و پیروی؛ ج پرستش. ابوالاعلی با استناد به آیات متعددی از قرآن کریم می‌گوید:

 

قرآن کریم همه این معبودها را باطل، و عبادت آنها را خطای بزرگ می‌شمارد؛ خواه مردم به آنها بندگی کنند یا از آنها اطاعت کنند و یا آنها را بپرستند. قرآن صریحاً اعلام می‌کند: همه آنهایی که عبادت می‌کنید، خود بندگان خدا هستند؛ لذا نه آنها سزاوار عبادت هستند و نه شما. مودودی پس از تبیین مراتب توحید، شرک در هر یک از مراتب را از مصداق‌های «جاهلیت» می‌داند؛ ازاین رو از نظرگاه او نفی خدا، اعتقاد به تعدد خدایان، پرستش اشیا و کسانی جز خدای حقیقی، رد نیازمندی انسان به دخالت و هدایت خدا، اصرار بر خودکفایی انسان در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی برای سامان دادن به زندگی خود، واگذار کردن حق تشریع و قانون گذاری به بشر و غیر آن، همه انگاره‌ها و نمادهایی از وضع جاهلی اند.

 

یکتاپرستی، دغدغه‌ی اساسی انبیاء(ع)

ابوالاعلی معتقد است وقتی تاریخ ملت‌های پیشین را در قرآن می‌خوانیم در می‌یابیم که هیچ یک از امت‌های پیشین، منکر وجود خداوند نبوده‌اند. از قوم نوح تا ابراهیم، از عاد تا ثمود، از مردم مدین تا مردم جزیره العرب، همه وهمه به وجود خداوند متعال اعتقاد داشته‌اند. سپس به طور تفصیل مسائل اختلافی انبیا با امت‌های خویش را ذکر می‌کند و روشن می‌سازد که موضوع اختلاف بین انبیا و مخالفانشان، نه اثبات وجود خدا، بلکه مسئله مهم یکتاپرستی بوده است. به نظر مودودی از آیات کلام الله معلوم می‌شود مشرکان و پرستندگان خدایان متعدد که با پیامبران مخالف و دشمن بودند، روی هم رفته وجود خداوند را انکار نمی کردند؛ بلکه همگی این نکته را قبول داشتند که خدایی وجود دارد که خالق آسمان‌ها و زمین و همه چیز است؛ اما آنها در مرحله توحید ربوبی و عبادی با انبیا اختلاف داشتند؛ ازاین رو در باور ابوالاعلی مدار تبلیغ پیامبران و محور درگیری آنان با دشمنان، «توحید در ذات» یا «توحید در خالقیت» نبوده؛ بلکه نقطه ثقل تبلیغات انبیای الهی حول محور «توحید ربوبی» بوده است.

وی معتقد است مشرکان «الله» را قبول داشتند؛ اما چون به شرک ربوبی آلوده بودند، در واقع شرکِ آنها با انکار الوهیت فرق آن چنانی نداشت؛ زیرا اعتقاد به خدایی که آسمان و زمین و انسان را آفریده باشد، ولی با انسان کاری نداشته باشد و در تدبیر و اداره امور جهان، هیچ کاره باشد، انسان را در برابر خدا مسئول نمی سازد؛ همان گونه که منکران و ملحدان نیز، خود را در برابر خدا مسئول نمی دانستند؛ بنابراین عملاً با نظریه الحادی که لازمه اش استقلال انسان است و هرگونه مسئولیت و عاقبت اندیشی را رد می‌کند، یک سان است و در آخر به تجاوز، دیکتاتورمنشی و وحشی‌‌گری می‌انجامد.

 

خداانگاری بشر، ریشه‌ی همه‌ی شرارت‌ها

به اعتقاد مودودی نپذیرفتن صحیحِ عقیده توحید سبب می‌شود انسان به خدایِ جعلی و ساختگی روآورد یا اینکه به جای یک خدا، به خدایان متعدد بی اثر روآورد. در باور مودودی مصیبت بزرگ تاریخ بشر آن بوده که همیشه انسان‌هایی درپیِ برده ساختن انسان‌های دیگر و بهره کشی از آنها بوده‌اند و بهترین شیوه برای آنها این بوده که خود را در موضع خدایی قرار دهند. حال یا این انسان‌ها تهوّر بیشتر و امکانات و وسایل کافی داشته‌اند و مستقیماً ادعای خدایی کرده‌اند (مانند فرعون که آشکارا ندای «انا ربکم الاعلی» سرمی داد) یا اینکه قدرت و وسایل لازم برای قبولاندن خدایی به مردم را نداشتند؛ ازاین رو با استفاده از حیله‌هایی به روح، بت، یا یک شیء، شخصیت خدایی داده‌اند؛ سپس خود را واسطه تقرب به آنها معرفی کرده‌اند و از این راه تسلطی ناروا بر گروهی از افراد روا داشته‌اند.

 

احیای توحید، تنها راه اصلاح

ابوالاعلی با بیان اینکه مادامی که این فساد در رگ و ریشه‌ی حیات اجتماعی سرایت و نفوذ داشته باشد، هیچ قانون و نقشه ای نمی تواند در قلع وقمع جرثومه‌های شر و مفاسد فردی و اجتماعی مؤثر باشد، تنها راه خلاصی از این مصیبت را پناه آوردن به توحید حقیقی معرفی می‌کند.

به باور مودودی اصل و اساس هر اصلاحی، پیروی از پروردگار بی همتاست و هیچ کس جز ذات پاک او، شایسته و سزاوار تشریع و قانون گذاری نیست؛ ازاین رو پیامبر(ص) در آغاز نهضت الهی شان، همه کوشش خود را منحصر در دعوت توحید و کلمه «لاإله إلا الله» قرار دادند و کوچک‌ترین عنایتی به حل دیگر مشکلات ابراز نفرمود. به همین منظور پیامبر عظیم الشأن در طول سیزده سال، تنها موفق به تربیتِ حدود سیصد نفر شدند که به توحید و اسلام حقیقی به طور کامل آشنا بودند؛ اما پس از هجرت به مدینه با کمک همان سیصد نفر و طی ده سال، تقریباً کل عربستان را به اسلام فراخواندند و طولی نکشید که دو امپراتوری بزرگ ایران و روم، به وسیله‌ی همین پرورش یافتگانِ فرهنگ توحید، مقهور اسلام شدند. مودودی در مقام تحلیلِ این پیروزی، به تأثیر توحید در زندگی انسان‌ها اشاره می‌کند و روشن می‌سازد که عقیده‌ی صحیح و واقعی توحید، موحد را در زمینه‌های گوناگون بی نیاز می‌سازد.

 

2- حکومت اسلامی

زیربنای اندیشه دینی و اجتماعی مودودی را نوع نگرش او به مسئله توحید شکل می‌دهد؛ ازاین رو ابوالاعلی برای بیان مبانی و اصول نظام سیاسی اسلام، در گام نخست به تبیین جهان بینی توحیدی و سپس به نظام سیاسی اسلام مبادرت می‌ورزد. در نظر مودودی، بنیاد نظام سیاسی اسلام بر حاکمیت انحصاری الله و عبودیت او و نفی هرگونه شرک و جاهلیت پایه گذاری شده است.

 

ضرورت حکومت اسلامی

در باور ابوالاعلی، برپایی «حکومت الهی» و اجرای نظام زندگی الهی، هدف نهایی رسالت انبیا در دنیاست و تمام فسادها و تباهی‌های زندگی اجتماعی، از فساد حکومت‌ها شرچشمه می‌گیرد که یا خود شایع کننده آن است و یا به وسیله آن شایع می‌شود. وی با انتقاد از کسانی که تشکیل حکومت را وظیفه نمی دانند، بلکه وعده ای می‌دانند که خدا به متقین داده است، می‌نویسد: کسانی که چنین تصوری دارند، نمی دانند که اجرای عملی دین خدا احتیاج به تشکیل حکومت دارد؛ ازاین رو قیام برای برپایی حکومت دینی در شریعت نه تنها مطلوب و مقصود است، بلکه جهاد برای آن واجب می‌باشد. از این رهگذر مودودی موضوع لزوم حکومت را در بسیاری از نگاشته‌هایش هم از منظر عقلی و هم از منظر غیر عقلی مورد بحث و بررسی قرار داده است.

 

حاکمیت الله و حاکمیت جاهلیت

همان طور که گذشت مسئله توحید ـ به ویژه توحید در حاکمیت ـ در اندیشه مودودی مسئله‌ی توحید در حاکمیت، بحثی ریشه ای و دامنه دار است؛ چه آنکه از نظر او فلسفه بعثت انبیا، همان گسترش توحید در الوهیت، حاکمیت و عبودیت بوده است. براین اساس حاکمیت جهان تنها به خداوند متعال اختصاص دارد؛ زیرا خالق، مالک، مدیر و مدبر عالم فقط اوست. همچنین حق حاکمیت قانون گذاری مختص اوست و کسی حق وضع قانون بر دیگران را ندارد؛ ازاین رو مودودی ریشه همه فسادها و آفت‌های جامعه را در حاکمیت غیرخدا می‌داند و هدف نهایی اسلام و پیامبر اکرم(ص) را نیز از بین بردن حاکمیت انسان بر انسان و برقراری حکومت مطلق خداوند یگانه بر همه عالم برمی شمرد.

مقابل وضع حاکمیت و عبودیت خدا، مودودی از وضع «جاهلیت» و «طاغوت» نام می‌برد که مبنای آن، پذیرفتن ربوبیت کسی جز خدا و تدبیر امور فردی و اجتماعی بر اساس برنامه ای جز قوانین و فرمان‌های خداست. به زعم مودودی، اندیشه سکولاریسم و نفی پیوند میان دین و سیاست که دنیای امروز به آن معتقد، و امری مرسوم در حکومت داری است، نمادی از جاهلیت جدید در عصر حاضر است؛ ازاین رو با بهره‌گیری از مفهوم حاکمیت الله، جوامع اسلامی را به دو دسته تقسیم می‌کند: جامعه‌ی اسلامی، و جامعه‌ی جاهلی و طاغوتی. از نظر او جامعه جاهلی، جامعه ای است که حاکمیت و قوانین خدا در آن پذیرفته نیست؛ اما جامعه اسلامی، جامعه ای است که انسان‌ها در آن به یکتایی خدا، رسالت پیامبر(ص)، روز جزا و آخرت ایمان دارند و زندگی فردی و اجتماعی خود را بر اساس رهنمود‌های خدا و قرآن سامان می‌دهند.

 

خلافت همگانی

وی با استناد به آیه شریفه «وَعَدَاللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ...» (نور: 55) نظریه «خلافت» را با تفسیری نو و منحصربه فرد، مطرح کرده و می‌گوید: در محیط اسلام و در قلمرو نفوذ آن، تنها حقی که برای بشر محفوظ است این است که کلیه وظایفی را که بر عهده دارد، به عنوان خلیفه و نماینده خداوند متعال انجام دهد و این خلافت دو صورت دارد: 1. آن خلیفه و جانشین، فرستاده خدا باشد؛ 2. آن خلیفه و جانشین، کسی باشد که آنچه فرستاده خدا به عنوان شرع و قانون الهی ابلاغ کرده است، بتمامه تبعیت و اجرا کند.

 

مولانا مودودی به این آیه شریفه در جای جای نوشته‌هایش استناد کرده و از آن «نظریه حکومت» و همچنین موارد ذیل را استخراج کرده است:

1- از آنجایی که از دیدگاه اسلام، حاکمیت فقط از آن خداست، قرآن کریم از حکومت‌هایی که حاکمیت قانونی خدا را اجرا می‌کنند، با واژه «خلافت» تعبیر کرده است؛ به این معنا که حکومت‌های مشروع، از خود هیچ قدرتی ندارند و صرفاً نیابتی از قدرت و حاکمیت مطلق الهی را دارا می‌باشند:

2- خطاب آیه شریفه، به همه مؤمنان بوده و خلافت به شخص، گروه، طبقه یا نژاد و ملت خاصی اختصاص ندارد؛ درنتیجه همه مؤمنان، شایسته امر خلافت هستند؛ این حق را باید تمام افراد به رسمیت بشناسند و همه باید حرمت و احترام آن را پاس دارند و کسی حق ندارد دیگران را از این حق محروم کند.

مسلمانان می‌توانند حق مذکور را به یک نفر به عنوان جانشین خود واگذارند و آن شخص بر اساس آیه‌ی شریفه «إِنَّ أکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أتْقاکُم» (حجرات، 13) انتخاب خواهد شد؛ یعنی تنها شخصی می‌تواند به مقام رهبری انتخاب شود که از اعتماد کامل عموم مسلمانان برخوردار باشد. رضایت افراد به سوی هرکس که معطوف شود، وظایف خلافت از سوی آنان به او انتقال می‌یابد و او نماینده همه‌ی خلفا و خداوند بر روی زمین خواهد بود.

البته این انتقال حاکمیت، مشروط به تداوم رضایت مسلمانان و رعایت اصول شریعت از سوی خلیفه است. هرگاه خلیفه اعتماد عمومی را از دست دهد یا احکام الهی را زیر پا نهد، از منصب خلافت عزل می‌شود. همچنین خلیفه از انتقاد مبرّا نیست. هر فرد مسلمانی حق دارد به فعالیت‌های عمومی حاکم، بلکه به زندگی خصوصی او نیز انتقاد کند؛ ازاین رو اگر کسی با زور و قهر و غلبه به قدرت برسد و بدون رضایت مردم بر مسند تکیه بزند، از لحاظ دینی خلافت را غصب کرده است و حکومتش مشروعیت ندارد؛ درنتیجه اطاعت از او واجب نیست.

4- در چنین نظامی، محملی برای بروز و توجیه پدیده دیکتاتوری و استبداد به چشم نمی خورد؛ زیرا اساس مشروعیت خلیفه، رضایت عموم مسلمانان است. همچنین حاکم و خلیفه باید در چارچوب شرع و قوانین خدا حکومت کند؛ در غیر این صورت از مقام خلافت سلب می‌شود.

5- اساس واقعی دموکراسی در اسلام، در همین «خلافت همگانی» نهفته است؛ همچنین فکر تشکیل حکومت انتخاباتی در اسلام، از همین جا سرچشمه گرفته که هر فرد از افراد اجتماع، سهمی در خلافت داشته و حق بهره برداری از آن را دارد.

 

حکومت اسلامی و انقلاب

از منظر مودودی برای این منظور (ایجاد حکومت اسلامی) یک رشته عملیات مقدماتی و محرکات اجتماعی و مقتضیات فطری لازم است تا حکومت پدید آید، و آن هم از راه «انقلاب اسلامی» به دست می‌آید. ایده انقلاب، یک بحث مهم و اساسی در فلسفه سیاسی مودودی است. به اعتقاد او تأسیس حکومت اسلامی، تنها از طریق انقلاب اسلامی میسّر است؛ انقلابی که نقطه‌ی اوج تقابل اسلام و غیراسلام به شمار می‌رود. انقلاب مورد نظر ابوالاعلی «ظهور حرکت و جنبشی است بر اساس فکر و نظریه حیاتی اسلام و بر پایه قواعد و ارزش‌های اخلاقی و عملی که موافق و ملایم طبیعت آن باشد»؛ ازاین رو انقلاب مدّ نظر او، یک انقلاب روحانی مبتنی بر تعلیم و تعلّم است، نه یک انقلاب فیزیکی خشونت آمیز. البته موضع مودودی درباره خشونت، یک سان نبوده و در مواردی آن را جایز، بلکه برای اهداف انقلاب اسلامی، لازم دانسته است.

 

ویژگی‌های حکومت اسلامی

با توجه به جهان بینی توحیدی که در آن حق حاکمیت و قانون گذاری منحصر در خداست، مودودی درخصوص حکومت اسلامی، ویژگی‌های ذیل را بیان می‌کند:

  1. نظام حکومتی اسلام «دموکراسی» ـ به مفهوم رایج غربی ـ نخواهد بود؛ زیرا در دموکراسی غربی، حق حاکمیت و قانون گذاری با مردم است؛ همچنین اطلاق جمهوری ـ به مفهوم رایج ـ نیز، بر نظام حکومت اسلامی صحیح نیست؛ بلکه تعبیر درست، حکومت الهی یا «تئوکراسی» است. بااین حال مودودی به درستی می‌فهمد که این عنوان (تئوکراسی) نظام تئوکراسی مسیحی در غرب را تداعی می‌کند که چیزی جز حکومت خودسرانه و ظالمانه‌ی اربابان و متولیان دینی نبوده است و چندان خوش نام نیست؛ ازاین رو به صراحت اعلام می‌کند که تئوکراسی مورد نظر او با تئوکراسی اروپایی، تفاوت اساسی دارد؛ چه آنکه نظام تئوکراسی اروپایی بیش از آنکه نظام الهی باشد، نظام طاغوتی است.بنابراین حکومت اسلامی در نظر مودودی، دموکراسی و تئوکراسی - آن گونه که در غرب رواج دارد - نیست؛ ازاین رو اگر او در جایی از سازگاری اسلام با روح دموکراسی سخن می‌راند،فقط نظر به حاکمیت محدود مردم در حکومت اسلامی تحت کنترل و نظارت خداوند دارد، نه چیز دیگر؛ به همین دلیل می‌گوید:

 

اگر اجازه داشتم تا واژه جدید بیفزایم، این نظام حکومتی را «تئو- دموکراسی» یا حکومت خدا بر مردم و یا به عبارتی «حکومت دمکراتیک الهی» می‌نامیدم؛ زیرا در این نوع حکومت، به مسلمانان یک حاکمیت محدود عمومی تحت نظارت خداوند داده شده است.

 

  • حکومت اسلامیِ مورد نظر مودودی، حکومتی ایدئولوژیک است؛ درنتیجه امور آن را باید کسانی اداره و تدبیر کنند که به مبانی و اصول آن اعتقاد داشته باشند. هرکس که به اسلام ایمان داشته باشد و شریعت را مبنای زندگی خود قرار دهد، می‌تواند به جرگه حکومت کنندگان بپیوندد؛ اما کسانی که مسلمان نیستند، هیچ حقی در این خصوص ندارند.

 

  • هدف حکومت اسلامی، تنها برقراری امنیت و نظم نیست؛ بلکه اهداف دیگری دارد که عبارتند از حفظ مال و جان و ناموس شهروندان؛ حفظ آزادی‌های شخصی؛ فراهم کردن احتیاجات ضروری فردفرد مسلمانان ساکن؛ استقرار عدالت و ریشه کردن ستم؛ برقراری احکام و برپایی نماز، زکات، امربه معروف و نهی از منکر؛ پرورش اخلاق و صفات پسندیده و سرکوبی پلیدی‌ها.

 

  • مبنای یک پارچگی نظام اسلامی، اصول فکری و عقیدتی است، نه شاخص‌های قومی، زبانی، تاریخی و سرزمینی؛ ازاین رو مرزهای حکومت اسلامی در نظر مودودی، اعتقادی است نه جغرافیایی.

 

3- اجتهاد اسلامی

گذر از اندیشه انسداد اجتهاد

 

مودودی به تأثیر از ابن تیمیه و شاه ولی الله دهلوی و برای شکستن اندیشه جزمی تقلید و روحیه عدم پذیرش اجتهاد و نظریه پردازی که طی صدها سال در میان اهل سنت نهادینه شده است، بیان می‌کند: هیچ کس نمی تواند منکر علم و فضل و عظمت شأن ائمه فقه، متکلمان، مفسران و محدثان شود؛ اما همه ما می‌دانیم آنها انسان بودند و همان ابزار اکتساب علم را که در اختیار ما هست، داشتند و بر آنها وحی فرود نمی آمد؛ بلکه با استفاده از عقل و بصیرت در کتاب و سنت، تدبر کرده و نظریه پردازی می‌کردند. با این بیان معلوم می‌شود دیدگاه‌های اجتهادی آنها می‌تواند به عنوان راهنما و کمک دهنده مورد استفاده قرار گیرد؛ اما نمی تواند منبعی مستقل تلقی شود؛ ازاین رو صرف تقلید از آنان بر علما جایز نخواهد بود.

 

مودودی و عمل اجتهاد

ابوالاعلی معتقد است برای تجدید و احیای دین، صرفاً احیای علوم دینی و زنده سازی روح پیروی از شرع کافی نیست؛ بلکه نیاز به یک حرکت و جنبش فراگیر اسلامی است که بر همه علوم، افکار و صنایع و تمام ابعاد زندگی تأثیرگذار باشد، و آن مهم، به نیروی اجتهادی تازه ای نیاز دارد؛ ازاین رو خود او در جهت احیای اجتهاد اسلامی - علاوه بر مبارزه با روحیه جمودگرایی و تقلید، و علاوه بر ترویج و احیای ضرورت روحیه اجتهاد - عملاً وارد حوزه اجتهاد و نظریه پردازی شده است.

 

از آنجا که این آرا در جهان اسلام، پژواک بسیار گسترده و تأییدات و ردیه‌های بی شماری به دنبال داشته است، در این مقام به چند نمونه از آنها اشاره می‌کنیم که به نوعی حکایت از اعتدال فکری مودودی دارد:

 

خلافت و پادشاهی

از نظرگاه مودودی، بهترین نمونه حاکمیت اسلامی پس از پیامبر(ص) «خلافت راشده» است. به زعم ایشان خلافت راشده، صرفاً یک حکومت سیاسی نیست؛ بلکه نیابت کامل و تام از نبوت است که متأسفانه به مرور تبدیل به سلطنت و ملوکیت شد. وی با اجتهاد و تحلیل تاریخی، دگرگونی ایجادشده در این منصب را در چند مرحله مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهد و در خلال آن بر بسیاری از صحابه مشهور و حتی بر خلیفه سوم و عایشه ـ برخلاف روش جمهور اهل سنت ـ ایراداتی وارد می‌سازد:

 

١- تبدیل خلافت به سلطنت، از زمان روی کار آمدن خلیفه سوم (عثمان) آغاز شد؛ چراکه او ـ برخلاف خلفای پیشین ـ عدالت و مساوات را رعایت نکرد و اکثر خویشاوندان و نزدیکان خویش را بر منصب‌های مهم گماشت و نه تنها سبب نارضایتی مردم عوام شد، بلکه بزرگان صحابه را نیز ناخوشنود ساخت؛ این در حالی بود که افراد بالیاقت‌تراز آنها در میان صحابه رسول الله(ص) بسیار بودند.

 

افزون بر اینکه افراد گماشته شده از سوی او، بیشتر از «طلقا» بودند. عده ای از آنها نیز هرچند مسلمان بودند، به هیچ وجه صلاحیت زعامت مسلمانان را نداشتند و از نعمت صحابگی و تربیت پیامبر، بی نصیب بودند و با روش و منش حضرت بیگانه بودند. همچنین رفتار بعضی از گماشتگان عثمان، رفتار صحیح اسلامی نبود. علاوه بر این مودودی از کار عثمان به جهت گماشتن معاویه بر منطقه گسترده ای از سرزمین‌های اسلامی - آن هم به مدت طولانی که در آخر وبال گردن امام علی شد – به شدت انتقاد می‌کند.

 

٢- دومین مرحله از تغییر خلافت به ملوکیت از نگاه مودودی؛ شورش بر خلیفه مسلمانان، محاصره منزل او، کشتن وی و به آتش کشیدن خانه اوست؛ زیرا به زعم مودودی مردم حق اعتراض داشتند؛ اما طبق موازین اسلامی به هیچ وجه حق نداشتند بر کسی که اهل حل وعقد او را بر مسند خلافت گماشته‌اند، یورش برند و وی را به قتل برسانند؛ زیرا بیشتر مسلمانان دیگر مناطق، بر رهبری ایشان رضایت داشتند.

 

٣- سومین مرحله، حوادث ناگواری است که پس از ـ به تعبیر ایشان ـ شهادت عثمان در بین اصحاب به وجود آمد. وی تصریح می‌کند بلافاصله بعد از عثمان، اکثر مردم و بزرگان صحابه، حضرت علی را برخلافت برگزیدند و خلافت ایشان به صورت صحیح منعقد شد و امتناع چند نفر صحابی از بیعت با حضرت علی سبب عدم مشروعیت خلافت ایشان نمی شود؛ همان گونه که در زمان ابابکر و عمر نیز عده ای محدود بیعت نکردند و مشکلی به وجود نیامد. با این حال سه امر مهم سبب شد اوضاع به هم ریخته آرام نشود: أ. در جمع انتخاب کنندگان حضرت علی کسانی بودند که عثمان را به کشته بودند که وجود آنها سبب بروز فتنه عظیم شد؛ ب. علی رغم اینکه موضع بی طرف بعضی از صحابه بزرگ در برابر خلافت حضرت علی با نیت خیر بود (!)،حوادث پیش آمده نتیجه معکوس داد؛ ج. مسئله‌ی خون خواهی هواداران عثمان از حضرت علی سبب بروز مشکلات فراوانی شد که در یک طرف عایشه و طلحه و زبیر بودند و در طرف دیگر معاویه قرار داشت.

 

ابوالاعلی می‌گوید: با آنکه هر دو طرف مورد احترام هستند، چون کار آنها قانونی و مشروع نبود، نمی توان به صحت کار آنها نظر داد؛ چه آنکه آن هنگام، دیگر هنگامه جاهلیتِ عرب نبود که از هر راهی بتوان خون خواهی کرد؛ بلکه زمان برپایی حکومت اسلامی بود که در نظام حقوقی آن، نحوه خون خواهی و قصاص ذکر شده بود. از این رهگذر مودودی، طریق خون خواهی آنها را به نقد می‌کشد و روش آنها را بیشتر به روش خون خواهیِ قبیله ای مرسوم در زمان جاهلیت، شبیه می‌داند تا روش اسلامی.

 

١- مسئله‌ی انتقام و خون خواهی بنی امیه، بر این مبنای جاهلی و غلط استوار بود که قاتلان عثمان، تنها کسانی نیستند که او را کشته‌اند؛ بلکه همه کسانی که بر سیاست‌های عثمان اعتراض داشتند، از زمره قاتلان او به شمار می‌آیند و کسانی که هنگام قتل عثمان در مدینه بودند و مانع قتل او نشدند نیز، از قاتلان عثمان محسوب می‌شوند! براین اساس دو جنگ نامشروع جمل و صفین شکل گرفت و هزاران تن از مؤمنان و صحابه به شهادت رسیدند. مودودی میان عمل امام علی و بقیه‌ی معترضان به خلافت عثمان، تفکیک قائل می‌شود و به فرق میان خلافت و سلطنت از راه مقایسه عملکرد حضرت علی با سپاه مقابل اشاره می‌کند؛ زیرا حضرت علی مسائل و حقوق اسلامی را رعایت کرد و بر کشتگان هردو طرف نماز خواند و اموال آنها را برگرداند و همسر پیامبر (عایشه) را با احترام به مدینه بازگرداند.

 

٢- از نظر مودودی، ماجرای عزل معاویه از سوی حضرت علی که بلافاصله بعد از به خلافت رسیدن حضرت انجام گرفت و حوادث پس از آن، از دیگر عوامل انتقال خلافت به پادشاهی به شمار می‌آید. مودودی با دیدگاه کسانی که می‌پندارند عزل معاویه از سوی امام علی اشتباه بوده و ایشان باید نصیحت مغیره بن شعبه مبنی بر کنارآمدن با معاویه را جدی می‌گرفت، مخالفت می‌ورزد. او بیان می‌کند که صاحبان بصیرت سیاسی متوجه‌اند که تأخیر امام علی در عزل معاویه- به عبارت دیگر مشروع دانستن حکومت معاویه - خطای فاحشی بود که حضرت علی مرتکب آن نشد. سپس به ماجرای کشته شدن عمار یاسر و حدیث نبوی «تَقْتُلُکَ الْفِئَه الْبَاغِیَه» اشاره، و فئه باغیه را معاویه و لشکریانش معرفی می‌کند.

 

٣- در نظر مودودی ماجرای قرآن بر سر نیزه کردن و حکمیت، از دیگر مراحل دگرگونی خلافت به ملوکیت است. ابوالاعلی با تحلیل افرادی چون ابن کثیر که قائل‌اند ابوموسی اشعری بر اساس «اجتهاد» و مصلحت اندیشی دست به برکناری امام علی زد، مخالفت می‌کند و می‌گوید: انسان منصف هنگامی که حوادث ماجرای حکمیت را از ابتدا تا انتها مورد مطالعه و بررسی قرار می‌دهد، نمی تواند بپذیرد که همه اینها بر اساس اجتهاد بوده است. سپس می‌گوید: بی شک نزد ما همه‌ی صحابه واجب الاحترام هستند؛ اما دلیل نمی شود که چون آنها صحابی هستند، خطاهای احتمالی شان را بر اساس نظریه «اجتهاد» توجیه کنیم.

 

از اینجا مودودی وارد معنای اجتهاد می‌شود و اینکه هر چیزی و هر تصمیمی را نمی توان اجتهاد نامید؛ زیرا اجتهاد «نهایت کوشش انسان برای روشن شدن حق» است؛ بنابراین حق آن است که ما خطای صحابه را «خطای مقدس» جلوه ندهیم؛ بلکه باید اذعان کنیم چون آنها انسان‌های بزرگی بودند، خطاهایشان نیز بسیار بزرگ بوده است.

 

با به خلافت رسیدن معاویه، مرحله انتقال و تبدیل خلافت به ملوکیت، کامل و نهادینه شد. برخی از صحابیِ اهل بصیرت این را فهمیدند؛ چنان که سعدبن ابی وقاص به معاویه گفت: «السلام علیک أیها المَلِک» و خود معاویه هم در جایی اقرار کرده که «أنا اول الملوک». مولانا مودودی در اینجا با اشاره به حدیث نبوی مشهور در میان اهل سنت که بیان می‌کند: این مدت در ربیع الاول سال 41 هجری هنگام برکناری امام حسن از خلافت پایان یافت. بااین حال هنوز فرصت برگشت به سیره نبوی و خلافت وجود داشت و آن اینکه بعد از معاویه چه کسی انتخاب شود؛ اما با انتخاب یزید از سوی معاویه به ولایت عهدی، این فرصت بتمامه از بین رفت.

 

جواز قیام علیه حکومت باطل

مودودی پس از بیان دگرگونی خلافت راشده به پادشاهی و سلطنت و تبیین فرق‌های اساسی پادشاهی و خلافت، می‌گوید: امروزه کسانی که نظریه سیاسی اسلام را بررسی می‌کنند، دو نوع نظام سیاسی در اسلام مشاهده می‌کنند: خلافت و سلطنت. سپس فرق‌های آشکار آن دو در مبادی، اسلوب و مقاصد را می‌نگرند؛ بااین حال مشاهده می‌کنند که مسلمانان از نظام سیاسی ملوکیت هم مانند خلافت راشده، اطاعت و پیروی می‌کنند؛ اازاین رو این پرسش برایشان مطرح می‌شود که چرا مسلمانان این گونه رفتار کرده‌اند؟! به همین سبب ایشان به مسئله‌ی پیروی نکردن از نظام سیاسی پادشاهی در قالب بررسی اندیشه‌ی سیاسی و فقهی ابوحنیفه و ابویوسف پرداخته و از آنجا به مسئله جواز قیام علیه حکومت باطل در جامعه اسلامی را مطرح کرده و برخلاف اکثریت اهل سنت، بر جواز خروج علیه حاکم ظالم تأکید ورزیده است.

مودودی می‌گوید: امام ابوحنیفه انعقاد و شکل‌گیری حاکمیت از طریق قوه‌ی قهر و غلبه را باطل و غیرمشروع می‌داند و قائل است روش صحیح انعقاد خلافت، فقط با اجماع و مشورت اهل رأی حاصل می‌شود. ابوحنیفه امامت و رهبری شخص ستمگر را نیز نمی پذیرد و آن را نامشروع می‌داند. به نظر او قیام علیه حکومت باطل، واجب است؛ مشروط بر اینکه شرایط و توانمندی‌های لازم برای قیام آماده باشد و درنهایت به تغییر حاکم ظالم بینجامد؛ نه اینکه صرفاً به نابودی نیروها و توانایی‌های خودی منجر شود و بدون نتیجه پایان یابد.

در باور مودودی در قرن اول هجری نظر اکثر بزرگان دین همین بوده و نظر ابوحنیفه شاذ نبوده است؛ ازاین رو اینکه برخی صحابه و تابعین، حضرت امام حسین را از قیام علیه یزید باز می‌داشتند، به جهت تردید در نتیجه اقدام بوده، نه آنکه اقدام امام حسین را نامشروع و غیرمجاز می‌شمردند. وی در این مقام با تأیید ضمنی و ارزیابی مثبت عملکرد ابوحنیفه و شاگردش ابویوسف، به این پرسش مهم که اگر تلاش برای برانداری حکومت باطل راه به جایی نبرد یا شرایط قیام مهیا نبود، تکلیف چیست؟ چنین جواب می‌دهد: در این صورت با پذیرش حکومت مستقر، باید دست به اصلاح‌‌گری زد و از هیچ کوششی دریغ نکرد؛ حتی اگر با سختی و مشقت همراه باشد و به کندی صورت گیرد.

 

معنای عدالت همه صحابه

ابوالاعلی با قبول اصل نظریه «عدالت عموم صحابه» با جمهور اهل سنت هم داستان می‌شود؛ اما در تفسیر آن با آرای افراطی و غیر علمی برخی علمای اهل سنت مخالفت می‌کند؛ سپس به این پرسش اساسی که آیا معنای «صحابه همگی عادل بودند»، این است که آنها هرگز اشتباه نمی کردند؟! آیا معنایش آن است که آنها هیچ نقص بشری نداشتند؟! پاسخ می‌دهد: من چنین برداشتی از این جمله ندارم و دلیل یا روایت سندداری هم بر آن پیدا نکردم؛ بلکه به نظر من این جمله به معنای آن است که هیچ یک از صحابه در روایت کردن از حضرت رسول(ص) از صداقت و راستی تجاوز نکرده و عمل به روایت‌های همه اصحاب، بی اشکال است.

در اینجا شاید پرسشی مطرح شود مبنی بر اینکه آیا مجرد صدور امر منافی با عدالت از سوی صحابه، عدالت آنها را زیر سؤال نمی برد؟ چگونه می‌شود بر روایت‌های آنان اعتماد کرد؟ از نظر مودودی پاسخ این شبهه آن است که مجرد صدور عمل منافی با عدالت، مستلزم نفی «عدالت کلی» نیست. به عبارت دیگر، آن لحظه که مرتکب عمل قبیحی می‌شوند، نه تنها عادل نیستند، بلکه فاسق هم هستند؛ اما این امر باعث نمی شود «عدالت عمومی» آنها به طور کلی زیر سؤال رود. برای مثال یک صحابی به نام «ماعز اسلمی» مرتکب عمل قبیح زنا شد و این عمل قطعاً مخالف عدالت است؛ اما چون توبه کرد و خودش داوطلبانه برای عقوبت حاضر شد، عدالتش به طور عموم منتفی نمی شود؛ ازاین رو محدثان بزرگ ما به احادیث او عمل کرده‌اند. این است معنای جمله مشهور «اصحاب حضرت رسول(ص) همگی عادل اند».مولانا مودودی پس از تبیین نظرش درخصوص عدالت صحابه و اتخاذ موضعی نسبتاً معتدل، این گونه بیان می‌کند: آیا چون همه اصحاب عادل اند، سزاوار نیست خطای آنها بازگو شود؟ من فکر نمی کنم احدی از محدثان، مفسران و فقها این نظریه را قبول داشته باشند؛ چراکه در کتاب‌های آنها مسائلی چون «حدیث افک» و همین ماجرای زنای صحابی رسول الله ذکر شده است. طبق نظریه این بزرگان باید گفت: اصلاً واقعه جمل و صفین واقع نشده است؛ زیرا با منزلت صحابه سازگار نیست!

حقیقت آن است که اصحاب رسول الله نیز، مانند دیگر انسان‌ها غیرمعصوم اند و عصمت، ویژگی مخصوص انبیای بزرگ است؛ اما صداقت و نیکی در زندگانی اصحاب حضرت رسول، غالب بوده و بیان چند اشتباه و خطا عظمت کلی آنها را از بین نمی برد.

 

4- جهاد اسلامی

چیستی و ضرورت جهاد

از دیدگاه ابوالاعلی مودودی، دعوت انقلابی اسلام با تکیه بر عقیده بنیادی «توحید»، عامل جنبش اجتماعی سازنده ای بود که در مرحله اول کسوت الوهیت را از تن کسانی که با انواع حیله‌ها و توطئه‌ها مردم را به بردگی کشیده‌اند، بیرون کرد و در مرحله دومنظام حکومت الهی را در جامعه انسانی برپا ساخت. اسلام، تفکر و نظامی انقلابی است که هدفش، «درهم ریختن نظام‌های فاسد حاکم و ریختن شالوده نظامی عادل و مترقی است» و هدف نهایی اش، مبارزه با جامعه جاهلی، از بین بردن سلطه‌ی انسان بر انسان، تشکیل جامعه توحیدی و برپایی حکومت مطلق خداوند یگانه در همه عالم است؛ ازاین رو فریضه ای به نام «جهاد» برای رسیدن به این اهداف مقدس در تعالیم اسلامی تعبیه شده است. بنابراین از نظر مودودی جهاد، درحقیقت مبارزه ای انقلابی با عوامل ضدانقلاب است که مانع رسیدن به اهداف عالی اسلام هستند. به عبارت دیگر «جهاد، کوششی است مستمر و مبارزه ای است پیگیر در طریق تأمین نظام حق». به زعم مودودی، مسلمانان باید پس از ایمان آوردن به حقانیت اسلام، تمامتلاش خود را در راه استقرار آن به کار گیرند؛ چه آنکه مسلمان واقعی نمی تواند شاهد حاکمیت و برپایی نظام جاهلیت باشد، و اگر راضی بر آن باشد، درحقیقت مؤمن نیست؛ اگرچه با خضوع و خشوع کامل نماز بخواند و روزه بگیرد.

 

جهاد علمی ـ فرهنگی

مودودی معتقد است خلافت اسلامی به پادشاهی دگرگون شد و به مرور برخی از مظاهر نظام جاهلی جان گرفت و با ظواهر اسلامی پیوند خورد، به حدی که مقابله با آن همواره از مقابله با جاهلیت عریان، هزاران مرتبه سخت‌ترشد؛ بدین جهت مبارزه با مظاهر جاهلیت در جوامع اسلامی و در میان مسلمانان را با جهاد فرهنگی و انقلاب فکری و اخلاقی، امکان پذیر می‌دانست و بر اهمیت و لزوم تجدید دین به وسیله مجددان واقعی تأکید فراوان می‌کرد. ابوالاعلی از این جهاد اسلامی گاهی با نام «انقلاب اسلامی» یاد می‌کند و گاهی «جهاد علمی و فرهنگی»، و معتقد است این کار یک انقلاب ذهنی، معنوی و علمی مبتنی بر الگوی تعلیم و تربیت اسلامی است که گام به گام تحقق می‌یابد و در حد امکان از خشونت فیزیکی به دور است. درواقع انقلاب از دیدگاه مودودی، تغییر تدریجی بنیادین در جهان هنجاری، ارزشی، ذهنی، روحی و معنوی تک تک افراد جامعه و بازسازی آن بر مبنای اندیشه‌ها و جهان بینی اسلامی است. به اعتقاد مودودی، وظیفه علمای اسلام آن است که مبادی و اصول تمدن جدید را به خوبی بیاموزند؛ برای کسب علومی که بن مایه تمدن جدید به شمار می‌روند، به غرب هجرت کنند؛ نیروی فکری خویش را به کار اندازند و اکتشافات علمی و روش علمی پیشرفت تمدن غربی را فراگیرند و به وسیله معلومات و کشفیات تازه خویش، نظام فرهنگ و تمدن اسلام را در ضمن مبادی و اصول اسلام اصلاح کنند تا خسارت بزرگی که از ناحیه جمود فکری و عملی ایشان بر پیکر جامعه‌ی اسلامی وارد شده، تا حدودی جبران شود.ابوالاعلی مودودی در راستای احیای جهاد فکری و علمی در بسیاری از آثار خود در صدد شناساندن ماهیت تمدن غربی - به ویژه مبانی فکری و نظری آن - بوده و بدین ترتیب گاهی بسیاری از آموزه‌ها و بنیادهای فکری آن را بررسی و نقد کرده است.

 

5- آزادی

حق آزادی

در نگاه مودودی حق آزادی یا حق انتخاب میان دو یا چند گزینه و تحمیل نکردن اندیشه‌ی خاص، از مواهب بزرگ الهی است که خداوند متعال آن را به انسان‌ها ارزانی کرده است و از ابتدایی‌ترین حقوق شهروندی در حکومت اسلامی به شمار می‌آید؛ به طوری که احدی حق ندارد آن را از کسی سلب کند.

از نظر مودودی، بزرگ‌ترین چالش فراروی بشر درخصوص حق آزادی، سلطه انسان بر انسان یا همان بردگی انسان به دست انسان است که همواره بشر را رنج می‌داده است. به تعبیر ایشان، در بین تمام مظاهر وجود، فقط انسان بوده است که ادعای الوهیت داشته و خواسته است دیگران را به بردگی بکشاند. ازاین رو احیای آزادی در نگرش مودودی، درحقیقت آزادی از یوغ بردگی هم نوعان است.

ابوالاعلی به صورت تلویحی تأیید می‌کند که برقراری آزادی مطلق در نظام اجتماعی انسان‌ها ممکن نیست. او در این باره می‌گوید: اینکه در اسلام، حق قانون گذاری منحصر در خداوند است و پروردگار متعال حق وضع قانون را از انسان‌ها سلب کرده، درحقیقت در راستای پاسداشت حق آزادی است، نه سلب آزادی؛ زیرا خداوند متعال می‌دانست محدوده علم انسان‌ها اندک است و واگذاری حق قانون گذاری به انسان درواقع گمراه کردن او و تیشه به ریشه‌ی انسان زدن است؛ ازاین رو خود پروردگار به جهت آگاهی کامل از چندو چون آفریده‌ها قانون جاودانه آنان را پی ریخت و آن را در قالب ادیان الهی برای بشر به ارمغان آورد.

وی اشاره می‌کند که با ظهور اسلام و ترویج اصل توحید، حق آزادی رأی و روحیه آزادگی در مسلمانان ایجاد شد؛ اما متأسفانه با تبدیل خلافت اسلامی به امپراتوری و پادشاهی، آزادی رأی تا حدود زیادی از بین رفت و محیط اختناق و یک صدایی و سرکوبی مخالفان در دوران حاکمیت معاویه و با کشته شدن «حجر بن عدی» آغاز شد و سالیان متمادی ادامه پیدا کرد. براین اساس ایشان یکی از انگیزه‌های قیام امام حسین را نبود آزادی در انتخاب خلیفه و نبود آزادی عقیده در دوران اختناق شدید حاکمیت یزید دانسته ا ست.

 

آزادی و جامعه اسلامی

یکی از پیامدهای عمده مکتب رهایی بخش اسلام، اعطای آزادی به جامعه انسانی است. دین اسلام در این باره اصل را بر آزادی و عدم تسلط فرد بر دیگران قرار داده است؛ ازاین رو کسی حق ندارد آزادی را از هم نوعان خود سلب کند و آنها را به بردگی بکشاند. مودودی در مورد حق آزادی در جامعه‌ی اسلامی بر آن است که باید انتخاب زمامداران در حکومت اسلامی به توده‌ها واگذار شود و آنها در آزادی کامل افرادی را برگزینند که شایسته این منصب هستند؛ ازاین رو به نظر مودودی در جامعه اسلامی، احدی حق ندارد با زور و سلب آزادی بر مردم مسلط شود و اگر چنین شود، حاکمیتش هیچ گاه مشروع نخواهد بود. همچنین از نظر مودودی منشأ همه گرفتاری‌ها و بدبختی‌ها در جوامع انسانی، رهبری حاکمان فاسق و نالایق بوده و هست و راه برون رفت آن، آزادی توده‌ها در انتخاب رهبران شایسته است.

 

زنان و آزادی سیاسی ـ اجتماعی

به زعم مودودی زنان بر اساس فطرتشان، برای وظیفه خطیر خانه داری آفریده شده‌اند و نباید برخلاف فطرت اولیه شان به فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی بپردازند. ایشان برای اثبات ادعای خویش شواهدی از قرآن و حدیث ذکر کرده و بیان می‌کند: آیه شریفه «وَ أمْرُهُم شُوری بَیْنَهُم » (شوری، 38) شامل زنان نمی شود؛ زیرا آیه شریفه «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساء» (نساء، 34) آن را محدود می‌سازد. بدین ترتیب قرآن مجید فعالیت در مجلس شورا را که درواقع سرپرست و کاراندیش تمام ملت است، به روی زنان می‌بندد. طبق دلالت شریفه‌ی «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساء» و حدیث نبوی «لَن یُفْلِحَ قومٌ وَلّوا أمْرَهم إمرأه» پُست‌های حکومتی - اعم از ریاست، وزارت و یا عضویت مجلس شورا و امثال آن - به زنان تفویض نشده است. مودودی در برابر ایرادهایی که از سوی مخالفان ایشان بر این نظریه وارد شده، در مقام پاسخ گویی برآمده و بیان کرده است: اگر کسی استدلال کند که زن فقط در امور خانه تابع مرد است - نه در خارج از خانه – پاسخ روشن است: قرآن سرپرستی مردان بر زنان را مقید به خانه نکرده است و معقول نیست زنانی که سرپرست خانه خویش نیستند، سرپرست مجموعه ای از میلیون‌ها خانه باشند! همچنین در پاسخ مخالفانی که به عمل عایشه در جنگ جمل استناد می‌کردند، پاسخ داد:

هنگامی که در مسئله ای راهنمایی خدا و پیامبر(ص) روشن است، هیچ گاه جایز نیست به عمل شخصیِ یکی از صحابه که در جهت خلافِ راهنمایی خدا و رسول رفته است، استدلال نمود. .. شما چه کسی را از علی [رض] به حدود شرع داناتر می‌دانید؟! آن حضرت با صراحت به عایشه نوشت: کاری که تو در پیش گرفتی، از حدود دین خارج است. .. زنان را با جنگ و صلح میان مردم چه کار؟!

 

٦- وحدت اسلامی

ضرورت وحدت اسلامی

ابوالاعلی مودودی نگاشته مستقلی درخصوص مسئله‌ی وحدت و انسجام مسلمانان ندارد؛ اما از سیره‌ی عملی و از لابه لای نوشته‌های متعددش، میزان اهتمام ایشان به مسئله‌ی راهبردی وحدت و هم بستگی مسلمانان تا حدودی آشکار می‌شود. مودودی به اتحاد و انسجام جامعه اسلامی و عدم تزلزل در اجتماع مسلمانان عنایت ویژه داشت و بر آن بود: کسی که قدرت اجتماع مسلمانان را متزلزل کند یا به نحوی صدمه ای بر آن وارد سازد، جنایتی بس بزرگ مرتکب شده که آن را نه با اقرار به توحید می‌توان جبران کرد و نه با نماز و روزه؛ ازاین رو معتقد بود: اگر مسلمانی اهل نماز و روزه و امثال آن باشد، ولی به قدر سرمویی از حکم یک پارچه جماعت و اجتماع حقیقی اسلامی سرپیچی کند و در صفوف مسلمانان گسستگی به وجود آورد، عمل او مستلزم جواز قتلش خواهد بود.

مودودی با یادآوری کثرت مسلمانان در سراسر گیتی و عدم یک پارچگی آنها با یکدیگر که باعث پژمردگی و ضعف آنان در برابر مستکبران و خواری آنها شده است، از گسستگی مسلمانان شکوه می‌کند. او به این حقیقت اشاره می‌کند که اگر مسلمانان متحد شوند و هرکدام فقط یک سنگ ریزه پرتاب کنند، کوهی بس عظیم به وجود خواهد آمد. وی با این بیان، بر ضرورت ایجاد وحدت و هم بستگی هرچه بیشتر مسلمانان تأکید می‌کند.

بر اساس این نگرش، سیره عملی مودودی بر رعایت مسائل وحدت بخش و پرهیز از اختلاف و تفرقه مذهبی استوار شده بود. برای نمونه پس از پیشنهاد برنامه اسلامی برای دانشگاه علیگر بیان می‌کند: هیچ مانعی ندارد که برنامه مذکور را به تصویب علمای شیعه نیز برسانیم و دیدگاهای آنها را هم جویا شویم؛ حتی اگر مایل باشند می‌توانند طبق مبانی خودشان، کتاب‌های مناسبی برای دانشجویان شیعه تهیه کنند؛ اما بهتر است در برنامه درسی دانشگاه، حتی الامکان اختلاف‌های مذهبی راه نیابد تا نسل آینده تمام فرقه‌های اسلامی، تحت مبادی و اصول مشترک اسلامی تربیت یابند.

 

توحید کلمه در سایه سار کلمه توحید

مودودی اشاره می‌کند که دعوت انقلابی انبیا، بر اصل بنیادی توحید استوار است و این عقیده، عقیده ای عملی، سازنده، عامل جنبش اجتماعی و وحدت آفرین است که بر اساس آن هیچ کس هیچ تسلطی بر دیگران ندارد و هیچ طبقه یا نژادی برتر از دیگران نیست: دعوت انقلابی و سازنده انبیا، هیچ گاه به مرزبندی طبقاتی نینجامیده و اختلافات آن را تشدید نکرده است؛ بلکه بر یکسانی و عدالت بین انسان‌ها و نژادها تأکید کرده است.

 

تعصب؛ مهم‌ترین عامل گسستگی امت اسلامی

به اعتقاد مودودی، یکی از ویژگی‌های بارز دوران صدر اسلام این بود که بر اثر آموزه‌های توحیدی قرآن کریم و تلاش‌های ارزشمند پیامبر اعظم(ص) در راستای اندیشه توحیدی، با هرکس طبق اصول عالیه اسلامی رفتار می‌شد و جامعه آن روز از هرگونه تعصب قبیله ای و نژادی رها شده بود. از این رهگذر اتحاد و هم بستگی مثال زدنی، میان مسلمانان به وجود آمد و آن پیروزی‌های معجزه آسا را به دنبال داشت؛ اما از زمان روی کار آمدن خلیفه سوم و نزدیکان و افراد قبیله او، دوباره تعصبات قومی و نژادی احیا شد و به دنبال آن وحدت و اتحاد پدیدآمده، تحت تأثیر قرار گرفت. این روند با آغاز حکومت بنی امیه و تبدیل کامل خلافت راشده به پادشاهی و امپراتوری و در پی آن، زنده شدن کامل روح نژادگرایی و عصبیت خواهی ادامه یافت و متأسفانه سبب از بین رفتن هم بستگی و انسجام مثال زدنی مسلمانان شد. ازاین رو از دیدگاه مودودی، مهم‌ترین و اصلی‌ترین عامل ایجاد اختلاف و گسستگی در بین مسلمانان، ظهور تعصبات قومی و نژادی بوده است که بعدها در قالب تعصبات خشک مذهبی نیز نمایان شد و عامل اصلی اختلاف بین مذاهب مختلف اسلامی گردید.

 

نتیجه‌گیری

مهم‌ترین اندیشه‌ها و نوآوری‌های ابوالاعلی مودودی را در موارد ذیل می‌توان خلاصه کرد:

  1. ارائه تصویری کامل‌ترو کاربردی‌تراز مباحث خشک توحید سلفی و سوق دادن آن از مباحث صرفاً فردی و تکفیری، به مباحث کاربردی و اجتماعی، مطرح و بارز کردن جنبه‌های توحید در حاکمیت، توحید در قانون گذاری و تشریع، توحید در ربوبیت و امثال آن، جاهلی خواندن حکومت‌ها و جوامع به اصطلاح اسلامی، انکار جواز سلطه انسان بر انسان و نامشروع دانستن همه حاکمان و حکومت‌های غیرالهی.
     
  2. مطرح کردن ضرورت برپایی حکومت اسلامی بر اساس قوانین اسلام، نامشروع دانستن قوانین غیرالهی، جاهلی خواندن حکومت‌ها و جوامع به اصطلاح اسلامی و ارائه تئوری حکومت اسلامی در قالب نظریه‌ی تئودموکراسی که مشروعیت آن بر اساس نظریه‌ی خلافت همگانی ثابت می‌شود.
     
  3. احیای اصل جهاد اسلامی در برابرنظام مبتنی بر اومانیسم غربی برای مبارزه با اندیشه جواز سلطه انسان بر انسان.
     
  4. تأکید بر مبارزه علیه جاهلیت در جوامع و حکومت‌های به اصطلاح اسلامی به شیوه انقلاب فکری و فرهنگی از راه جنبش علمی و اخلاقی.
     
  5. تعریفی نو و متفاوت از اسلاف صالح و انتقاد جدی از خلیفه سوم، عایشه و معاویه و نامشروع دانستن سلسله حکومت‌های بنی امیه و بنی عباس.
     
  6. تبیین و دفاع از نظریه جواز قیام علیه حاکم ظالم و حتی تبیین ضرورت خروج بر حاکم ظالم و نپذیرفتن مشروعیت حاکمیت غیرالهی اگرچه در جوامع اسلامی.
     
  7. ارائه تفسیری نو و برداشتی متفاوت از نظریه عدالت صحابه که عدالت نوعی صحابه را ثابت می‌داند، نه عدالت فردی را.
     
  8. دفاع از تئوری وحدت اسلامی در برابر استکبار جهانی، به رسمیت شناختن مذاهب خمسه و مخالفت جدی با تعصب مذهبی و قومی.

 

منابع:

- اسعد گیلانی، سعید، نگاهی به احوال، آثار و افکار سیدابوالاعلی مودودی، چ0، ترجمه‌ی نذیراحمد سلامی، تهران، احسان، 1380.

- اسلامی، سیدحسن، «ابوالاعلی مودودی؛ مصلح و مبارز»، کیهان اندیشه، ش54، خرداد و تیر 1373.

- حسن نژاد، عبدالرحیم، «سیری در افکار و اندیشه‌های مودودی»، روزنامه اطلاعات، 16/4/1382.

- الحسنی، عبدالحی بن فخرالدین، «نزهه الخواطر و بهجه المسامع و النواظر»، الطبعه الثانیه، حیدر آباد، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانیه، 1978م.

- دانشنامه ادب فارسی (ادب فارسی در شبه قاره: هند، پاکستان، بنگلادش)، چ1، ویراسته‌ی حسن انوشه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.

- عراقچی، سیدعباس، «اندیشه‌های سیاسی ابوالاعلی مودودی و جنبش احیاطلبی اسلامی»، فصلنامه مطالعات خاورمیانه، ش19، س6؛ ش3، پاییز 1378.

- علیخانی، علی اکبر و همکاران، اندیشه سیاسی در جهان اسلام از فروپاشی خلافت عثمانی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، فرهنگ و مطالعات اجتماعی، 1384.

- عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه‌ی بهاءالدین خرمشاهی، تهران، خوارزمی، 1380.

ـــــ، تفکر نوین سیاسی اسلام، چ0، ترجمه‌ی ابوطالب صارمی، تهران، امیرکبیر، 1362.

- خادم العلما، ناصر، «مودودی همچنان می‌درخشد»، کیهان اندیشه، ش56، مهر و آبان1373.

- فرمانیان، مهدی (به کوشش)، فرق تسنن (مجموعه مقالات)، چ3، قم، ادیان، 1386.

- کپل، ژیل، پیامبر و فرعون (جنبش‌های نوین اسلامی در مصر)، ترجمه‌ی حمید احمدی، تهران، کیهان، 1382.

- لاهوری، احمدعلی، علل نارضایتی علمای حقانی از مودودی، ترجمه‌ی رعایت الله روانبد، [بی جا]، امام محمد غزالی، 1383.

- مودودی، ابوالاعلی، آیین شجاعان، ترجمه‌ی ابراهیم امینی، [بی جا]، نوید، 1348.

ـــــ، اسلام در دنیای امروز، ترجمه‌ی احمد فرزانه، قم، شفق، [بی تا].

ـــــ، الاسلام فی مواجهه التحدیات المعاصر، الطبعه الثانیه، تعریب خلیل احمد الحامدی، کویت، دارالقلم، 1974م.

ـــــ، اسلام و تمدن غرب، چ3، ترجمه‌ی ابراهیم امینی، تهران کانون انتشار، 1352.

ـــــ، اسلام و جاهلیت، ترجمه‌ی سیدغلامرضا سعیدی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی اسلامی، [بی تا].

ـــــ، الاسلام و الجاهلیه، بیروت، مؤسسه الرساله، 1975م.

ـــــ، اسلام و مشکلات اقتصادی، چ0، ترجمه‌ی سیدهادی خسروشاهی، تبریز، ذخائر فکری اسلام، [بی تا].

ـــــ، عبودیت فکری، ترجمه‌ی سیدغلامرضا سعیدی، ضمیمه‌ی کتاب اول اخلاق ما، بعد تمدن آنها، چ2، تهران، آیین جعفری، [بی تا].

ـــــ، برنامه ی انقلاب اسلامی، ترجمه‌ی سیدغلامرضا سعیدی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1344.

ـــــ، پایه‌های اخلاقی برای جنبش اسلامی، ترجمه‌ی سیدغلامرضا سعیدی، اصفهان، خرد، 1348.

ـــــ، پوشش زن در اسلام، ترجمه‌ی احمد قمی (صادقی)، قم، علامه، 1351.

ـــــ، تبیین مفاهیم اسلامی در خطبه‌های نماز جمعه، چ2، ترجمه‌ی آفتاب اصغر، تهران، احسان، 1377.

ـــــ، تئوری اخلاقی اسلام، ترجمه‌ی سیدابراهیم سیدعلوی، تهران، کانون انتشارات جیبی، 1355.

ـــــ، تئوری سیاسی اسلام، ترجمه‌ی محمدمهدی حیدرپور، تهران، بعثت، 1357.

ـــــ، تجدید و احیای دین، چ0، ترجمه‌ی عبدالغنی سلیم قنبر زهی، تهران، احسان، 1383.

ـــــ، تدوین الدستور الإسلامی، تعریب محمدعاصم الحداد، بیروت، مؤسسه‌ی الرساله‌ی، 1968م.

ـــــ، حقوق أهل الذمه‌ی فی الدوله‌ی الإسلامیه‌ی، تعریب محمدکاظم سباق، بیروت، مؤسسه‌ی الرساله‌ی، 1968م.

ـــــ، الحکومه الاسلامیه، الطبعه الاولی، تعریب احمد ادریس، قاهره، المختار الاسلامی للطباعه و النشر، 1977م.

ـــــ، الخلافه و الملک، تعریب احد ادریس، کویت، دارالقلم، 1978م.

ـــــ، روش زندگی در اسلام، ترجمه‌ی احمد فرزانه، مقدمه‌ی سیدهادی خسروشاهی، تهران، کتابخانه ارشاد، 1346.

ـــــ، فلسفه جهاد در اسلام، ترجمه‌ی سیدمحمود خضری، تهران، اسلامی، 1359.

ـــــ، قانون اساسی در اسلام، ترجمه‌ی محمدعلی گرامی، قم، دارالفکر، [بی تا].

ـــــ، القانون الإسلامی و طرق تنفیذه فی باکستان، تعریب محمدعاصم الحداد، بیروت، مؤسسه‌ی الرساله‌ی، 1968م.

ـــــ، گفتارها،چ0، ترجمه‌ی عبدالغنی سلیم قنبرزهی، تهران، احسان، 1383.

ـــــ، المبادیء الأساسیه‌ی لفهم القرآن، تعریب خلیل احمد الحامدی، کویت، الدار الکویته، 1388ق.

ـــــ، مبادی اسلام و فلسفه ی احکام، ترجمه‌ی سیدغلامرضا سعیدی، قم، دارالفکر، 1343.

ـــــ، مدلول فداکاری حسین ، در: حسین؛ رمز حقیقت و مظهر آگاهی، ترجمه‌ی سیدغلامرضا سعیدی، قم، حر، [بی تا].

ـــــ، مرزهای عقیده، ترجمه‌ی سیدجواد هشترودی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1348.

ـــــ، المصطلحات الاربعه فی القرآن: الإله، الرّب، العباده، الدین، تعریب محمدکاظم سباق، کویت، دارالقلم، 1971م.

ـــــ، منهاج الإنقلاب الإسلامی، تعریب مسعود ندوی، بیروت، مؤسسه الرساله، 1968م.

ـــــ، موجز تأریخ تجدید الدین و إحیائه و واقع المسلمین و سبیل النهوض بهم، تعریب محمدکاظم سباق، لبنان، دارالفکر الحدیث، 1968م.

ـــــ، نظام الحیات فی الإسلام، [بی جا]، الاتحاد الاسلامی العالمی للمنظمات الطلابیه‌ی، 1970م.

ـــــ، نظریه‌ی الإسلام السیاسیه‌ی، تعریب جلیل حسن الإصلاحی، صحّحها مسعود الندوی و محمدعاصم الحداد، بیروت، مؤسسه‌ی الرساله‌ی، 1968م.

ـــــ، نظریه الإسلام و هدیه فی السیاسه‌ی و القانون و الدستور، بیروت، مؤسسه‌ی الرساله‌ی، 1969م.

ـــــ، نظر سیاسی اسلام یا جمهوری اسلامی، چ1، ترجمه‌ی زین العابدین زاخری، تبریز، ابن سینا، 1358.

- نعمانی، عبدالعزیز، نقدی بر اندیشه دینی سیدابوالاعلی مودودی، تربت جام، آوای اسلام، 1387.

- عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر، ج۶، ص۳۹۷ ـ ۴۱۰. شاه ولی الله به سال ۱۱۴۳ق. رهسپار حجاز شد و چهارده ماه در مکه و مدینه آموزش‌های سازنده حدیثی خود را دید. ر.ک: دانشنامه ادب فارسی، ویراسته‌ی حسن انوشه، ج۴، ص۲۷۷۳ ـ ۲۶۷۷.

- ر.ک: عبدالحی حسنی، نزهة الخواطر، ج۷، ص۲۷۵ ـ ۲۸۳ و ۲۸ ـ ۳۲؛ دانشنامه ادب فارسی، ویراسته‌ی حسن انوشه، ج۴، ص۱۷۰۶ ـ ۱۷۰۸؛ مهدی فرمانیان، فرق تسنن، ص۶۷۰.

- ابوالاعلی مودودی، تئوری سیاسی اسلام، ترجمه‌ی محمدمهدی حیدرپور، ص۸ و۹.

- همو، مبادی اسلام و فلسفه‌ی احکام، ترجمه‌ی غلامرضا سعیدی، ص۹۰.

- همو، اسلام و جاهلیت، ترجمه‌ی غلامرضا سعیدی، ص۱۵ ـ ۱۶.

- همان، ص۲۸ و ر.ک: همو، تجدید و احیای دین، ترجمه‌ی عبدالغنی سلیم قنبر زهی، ص ۱۸ ـ ۲۰.

- همو، اسلام و جاهلیت، ترجمه‌ی غلامرضا سعیدی، ص۳۱ ـ ۳۸.

- همو، تجدید و احیای دین، ص۲۳.

- همو، اسلام و جاهلیت، ص۳۷ ـ ۳۸.

- همان، ص۳۸ ـ ۴۱.

- همان، ص۴۳ ـ ۴۶.

- همان، ص۵۳.

- همو، نظر سیاسی اسلام یا جمهوری اسلامی، ترجمه‌ی زین العابدین زاخری، ص۶؛ همو، تئوری سیاسی اسلام، ص۱۰.

.انعام، ۷۳؛ رعد، ۱۶؛ نساء، ۱؛ بقره، ۲۹؛ فاطر، ۳؛ واقعه، ۵۸ ـ ۷۲.

.ابوالاعلی مودودی، مرزهای عقیده، ترجمه‌ی سیدجواد هشترودی، ص۲۹ ـ۳۰، ۴۰ ـ۴۱ و ۱۲۰ ـ ۱۳۵.

- همو، قانون اساسی در اسلام، ترجمه‌ی محمدعلی گرامی، ص۵۹؛ همو، الخلافه‌ی و الملک، ص۹ ـ ۱۵.

- همو، نظر سیاسی اسلام یا جمهوری اسلام، ص۲۳

- همو، الخلافه‌ی و الملک، تعریب احد ادریس، ص۱۶ ـ ۱۷.

- همو، قانون اساسی در اسلام، ص۶۲.

- همو، برنامه انقلاب اسلامی، ترجمه‌ی سیدغلامرضا سعیدی، ص۱۳ و ر.ک: همو، نظر سیاسی اسلام یا جمهوری اسلام، ص۲۴.

- همو، مرزهای عقیده، ص۱۳۹.

 

منبع: فصلنامه معرفت کلامی، سال اول، شماره 3، امیرخانی، علی